بهـانه دوست

شبی رسید و حریف شبانه ای نرسید
از نکه نام خوشش نقش لوح گردون بود
به دست خاک نشینان ، نشانه ای
نرسید
چگونه ریخت شفق خون روشنایی را
که پای صبح به هیچ آستانه ای نرسید
چنان ز پنجه ی بیداد ، شور نغمه گریخت
ادامه مطلب
تــــــــــــــــنهـای تــــــ ــنـ ــــــــــهــــــ ــــــــــابــــی تـــــــو |
بهـانه دوست![]() شبی رسید و حریف شبانه ای نرسید از نکه نام خوشش نقش لوح گردون بود به دست خاک نشینان ، نشانه ای نرسید چگونه ریخت شفق خون روشنایی را که پای صبح به هیچ آستانه ای نرسید چنان ز پنجه ی بیداد ، شور نغمه گریخت ادامه مطلب در لحظه های آخر دیدار بنشین![]() ای تا همیشه زنده در پندار بنشین بنیشن که از چشمت سلامت یابم امشب ای جان من از رفتنت بیمار بنشین خوش می روی اما درنگی کن به رفتن ما را به دست گریه ها مسپار بنشین ای چهره ات خرم ز گلزار جوانی ما را به پیری در خزان مگذار بنشین ادامه مطلب ادعاي عشقمن اونیم که سایه ام نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشت غیر از این سکوت چیزی برنداشت من اونیم که گریه می کنه همون که بغض و ول نمی کنه همون که هیچکی باورش نکرد اشک و عاشق گونه می کنه صدام که سر به آسمون کشید، دلای عاشق و به این جنون کشید خدا ببخشه اونو که نموند که قلب سادمو اون به خون کشید عشق ادعا سرش نشد، آخرش نشد که یاد من بره
ادامه مطلب نگاه گستاخ
به نگاه گستاخ مردم این شهر بگو:
زبـانــم بـنـد آمــد
گـفـتـی: "بــازی" بــُرد و بـاخــت دارد...
دانى که چه هادانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم خاطراتــــــ ـــ ـ
|
|
[ طراح قالب : آوازک | Theme By : Avazak.ir ] |