ما گشتهایم
ما گشتهایم، نیست، تو هم جستجو نکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطرههای مرا مگیر
خاکسترِ گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بی آبرو مکن
راز من است غنچهی لبهای سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بینهایت است
با یکدگر دو آینه را رو برو مکن
نظرات شما عزیزان:
فاجعه ی رفتن "او"
چیزی را تکان نداد . . .
من هنوز هم چای میخورم...
قدم میزنم...
هستم!
اما...
تلخ تر ...
تنهاتر ...
بی اعتمادتر