امشب...
امشب...
من و آتش سیگار لبهای یکدیگر را می بوسیم
....
اما تو با معشوقه ات آتش لبهای یکدیگر را......
اصلان... این چه رسمیست؟
پیراهنش را من برایش خریدم اما دیگری از تنش در
در می آورد...!
تو و آن معشوقه ات روی یک تخت......
من و همدمم گریه روی یک تخت.........
امشب، آغوش گرم پر عشق تو، چشمهای
مست وزیبایت،حرارت نفست و شیرینی
لبهایت که روزی از ان من بود ، از ان
دگریست....
نگران من هم نباش...
من هم با طعم شور اشک، شیرینی
لبهایت را میچشم.
با حرارت اتش سیگار، حرارت
بدنت را حس میکنم....
او تن خیس و گرم تورو در آغوش میکشد.
من بالش سرد و خیس
اشک را در آغوش میکشم....
اما تو در آغوش عشق و شهوت میخوابی
من در اغوش اشک و حسرت...
سخت است بگویم اما آرزو دارم
شب در میان دست های او ،
آرام
صبح شود....
نظرات شما عزیزان: